سلام

نزدیک یک ماه از سفر اربعین میگذره اما هنوز دنبال نشونه ای هستم که برم گردونه به همون حال و احوال. از خوندن روز نوشت های آقای جواد موگویی که همچنان ادامه داره، تا خوندن کتابی که چند روز پیش اینترنتی خریدم، کتاب سر بر خاک دهکده، از خانم غفار حدادی، و همون دیروز که رسید گرفتم دستم، گفتم براتون بنویسم، شاید کسی دلش هنور مونده تو کربلا!


سر بر خاکِ دهکده

دو ساعت است که در ورودی کربلا نشسته ایم؛ اما دوستان هنوز پیدا نشده اند. تلفنشان خاموش است. چاره ای جز انتظار نداریم. هر جا که باشند بالاخره می آیند همین جا. حرف ها تمام شده و هر کس در سکوت خودش به اطراف نگاه می کند. من نگاهم روی راهپیمایی مردم است. حرکتی متراکم و پرشور. خسته ولی محکم. دو ساعت است که من اینجا نشسته ام و این جمعیت متراکمِ روان، یک دقیقه هم نشده که قطع بشود، خلوت بشود، بایستد، برگردد.

مگر یک شهر چقدر ظرفیت دارد؟ نکند این سیل جمعیت، که لابد از صبح همین شکلی بوده، از این طرف شهر وارد می شود و به همین حالت از آن طرف شهر خارج می شود؟ شاید هم این چند روز شهر گشاد می شود و جا باز می کند؟ بعید هم نیست!

شاید این ایام، امام حسین کربلا را می سپارد به علمدارش. شهردار که او باشد، دیگر همه چیز ممکن است. شهر اندازه ی کشور، کش می آید و بعد که همه را بغل کرد، فشارشان می دهد. آن قدر بهم نزدیکشان می کند که دل هایشان به هم گیر کند. اخبار و احوالشان در هم گره بخورد. از غریبگی مسافت های دور و دراز دربیایند و مثل مردم یک دهکده به هم نزدیک شوند. دهکده ای که انگار زادگاهشان بوده و خانه ی پدری را هنوز هم دلشان نیامده بفروشند و هر سال اربعین، میعادگاهی است که همه ی رفته ها و هویت گم کرده ها برمیگردند به وطنشان. به هویتشان. به خاکشان. خاکی که برایشان مقدس است. آن قدر که مُهر نمازش کرده اند و هر بار که خدا را سجده می کنند، سر بر خاک دهکده شان می گذارند. هر بار ذراتی میکروسکوپی از مُهر کربلا می چسبد روی پیشانی ها و هواهای سرگردان توی مغز را به مِهر کربلا تبدیل می کند.

مِهر بی پاسخ، انباشته که بشود، بی قرار می کند. چیزی که باعث می شود هر سال کوله پشتی هایشان را بردارند و پیاده راه بیافتند سمت کربلا. کربلا که نه؛ دهکده ای که می تواند اندازه ی یک کشور کش بیاید و شهردارش همان علمدار است.


+ اگر اهل کتاب هستین، کتاب های خانم فائضه غفار حدادی رو بهتون پیشنهاد می کنم حتما بخونید. بسیار شیرین و دلنشین می نویسند و شما رو مجبور میکنه که زودتر تا انتهای کتاب رو برید، حتی اگر کتابی مثل "خط مقدم" باشه و ظاهرا در مورد چگونگی موشکی شدن ایران و زحمات شهید طهرانی مقدم! موضوعی که به نظرت نمیرسه بشه انقدر شیرین بیان کرد.

ایشون تو موضوعات مختلف کتاب دارن. من کتاب های " دهکده ی خاک بر سر" که روزنوشت های سفر یکساله شون به کشور سوییس هست و کتاب "خط مقدم" رو خوندم و " سر برخاک دهکده" که جدید چاپ شده و سفرنامه اشون در مورد اربعینه! فکر کنم از نوع انتخاب اسم کتابشون هم بشه به طنز کلامشون پی برد. :)


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Roy برنامه ریزی بهترين و جذابترين مطالب Shannon سیم کشی ساختمان Social Media Tips Jeffrey SorousH RakhshanI