سلام
اطرافیانم (غیر از همسرم!) معمولا عادت ندارن حرف خاصی از من بشنون. غر میزنم اما درد و دل نه! از فرعیات اطرافم  ایراد می گیرم اما ناراحتی های اصلیمو نمی گم.
اما دو سه هفته پیش، جلوی مامان و بابا طاقتم طاق شد و وقتی حرف اش پیش اومد، هق هق کنان ناراحتیمو گفتم! دست خودم نبود! دلم خیلی شکسته بود! هنوزم. :(((((((
خودم خیلی ناراحت شدم که جلوشون حرف زدم، اما سریع تونستم خودمو جمع و جور کنم و چند دقیقه بعد، ظاهرا همه چی تموم شد.

بابا ولی موقع رفتن، طاقت نیاورد و نصیحتم کرد! یعنی رسما شاکی شد ازم که تو بیخودی دلخوری و اون داره زحمتشو می کشه و قدرشو نمی دونی و . عملا معتقد بود که  "دلتم بخواد!!!! "
خیلی دلم گرفت، خیلیییییی  اما گفتم خوبه حداقل نگران من نشده. گذشت و رفتیم کربلا و برگشتیم!

وقتی رسیدیم ایران اولین نفری که باهاش حرف زدم، بابا بود. البته خیلی کوتاه در حد زیارت قبول و حال احوال! دیروز که همسرم گفت بابا زنگ زده بود می خواست باهات حرف بزنه زیارت قبول بگه، خواب بودی! تعجب کردم!
عموما مثل دخترش!!! حوصله ی تلفن نداره، حرفم که زده بودیم؟!
عصری دوباره زنگ زد و بعد از حال احوال با یه بغضی گفت دخترم! تو دعای بعد از زیارت از خدا می خواهیم که هر چی در این زیارت بهم دادی، ازم نگیر. مراقب باش رفتی زیارت، اونچه که بدست آوردی از دست ندی!!! ( اولش مونده بودم که چی می خوان بگن) . دلخوری نکن، قدر نعمتایی که داری بدون و . خودتو برای چیزای بیخودی ناراحت نکن!
دوزاریم افتاد! معلوم شد تو این مدت هنوزم یادش مونده. و از اون جالبتر اینکه من صبح اش، باز کلی سر اون موضوع ناراحت بودم و کلی اشک ریخته بودم! سر همینم حالم بد شد و گرفتم خوابیدم.
و حالا بابا زنگ زده بود و باز منو نصیحت می کرد! هم دلم شکست که چرا درکم نمی کنند و متوجه نمیشند حرف من چیه و چرا انقدر دلخورم!
هم دلم سوخت که طفلی این همه مدت دل نگران بوده و منتظر فرصت که بازم بهم سفارش کنه. و دقیقا حالا که من ناراحتم زنگ زده!

گاهی بشدت حس تنهایی دارم مثل این روزها. معمولا عادت ندارم درد و دل کنم اما هر بار هم که به کسی اعتماد کردم و حرفی زدم، غالبا نه تنها دلداریم ندادن، حتی الکی و برای چند دقیقه ی اول! بلکه ازم توقع داشتن که بیش از این ها صبور باشم و رسما حقی برام قایل نشدن که حتی دلخور بشم.
شایدم برای همینه که فکر می کنم درد و دل کردن فقط اعتبارم رو خدشه دار می کنه و عکس العمل های اونی که حرف هام رو میشنوه بیش از اینکه تسلی روحم باشه، داغونم می کنه!

+ فقط و فقط تو بودی که هیچ وقت تقصیرا رو نیانداختی گردن خودم و فقط  تلاش کردی که دلخوریم رو از دیگران کمتر کنی! حیف که انقدر کم کنارمی! حیف :((((

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

دختر زشت ، تربچه سابق پسر خیابونی متن و شعر من قلم پر:مرجعی برای اهالی خط گوگل ترافیک آسمان زندگی من Marcus توربين دندانپزشکي قالب های دومــیـنـــو !